طنز اما حقیقت |
|
- کلاهک هستـه اى تجــاوز نابــودی سال 2012 زلـزله سیــل و تصادف و ... هیچکــدوم به انـدازه 1عـدد میس کال شماره ی ناشناس وقتی که کنار دوســت دخــتــرت هستی ، ترسنــاک نیســت ...
-
یه بار شب تاسوعا بود یکی از اقوام شام نذری داشت تو مسجد ما هم دعوت بودیم، طبقه دوم مسجد رو داشتن میساختن و نیمه کاره بود به خاطر همین کمکهای مردمی جمع میکردن قبل شام یه پیرمردی میکروفن رو دست گرفت و خواست یه آمار از کمکها بده: حاج آقا فلانی 5 تخته فرش اهدا کردن، مهندس فلانی یه مبلغی و .... به همین شکل میگفت که آخر صحبتهاش گفت راستی یکی از خواهرا هم لطف کردن "سینه بندشون"رو باز کردن و برای کمک به ساخت و ساز اهدا کردن کل مسجد ترکید از زور خنده میخواسته بگه سینه ریز!
نظرات شما عزیزان:
|
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, توسط امیر حسن سیمرغ |
|
|
|
|